Wednesday, February 21, 2007

مهوش خواهر مهيار

این داستان توسط یکی از بازدید کننده های این بلاگ برای من ارسال شده است
مهوش خواهر مهيار
يادمه که خواهر همين مهيار خيلی کس بود و يه جورايی هم اهل حال.منظورم اينه که کس نميداد.ولی حال ميدادبعد از اينکه مهيار مامانم و کرد اولش چيزی به من نگفت تا چند روز بعدش که خودم به روش آوردم و گفتم اگر به کسی بگه امکان کس کردن رو از خودش می گيره و اونم از خدا خاسته قبول کرد. منم به اين بهونه سر صحبت رو راجع به خواهرش باز کردم و اونم گفت که خواهرش کس نميده چون ميخاد که باکره بمونه.ولی ميگفت که خودش يکی دو بار کردتش ولی از کونمنم ازش خاستم که بساط رو واسه من هم درست کنه و اونم قبول کرد. چند روز بعدش که مامانش اينا رفته بودند سفر به من زنگ زد و جريان رو گفت و منم سريع پاشدم و رفتم خونشون. مهيار هم به مهوش خواهرش سپرده بود که منو تو خونه راه بدهمن که رسيدم اين مهوش لامصب انگار آماده بود.سريع يه خنده هايی کرد که حالت با مزش رو هنوز يادمهبعد از چند دقيقه بهش گفتم:اون چيه رو زمين افتاده؟اونم بلند شد و رفت اونجايی که من با دست اشاره کرده بودم و دولا شد که مثلا دنبال چيزی بگرده.بره با پای خودش اومده بود به دام گرگ.منم مهلت ندادم و پاشدم و از پشت کيرم و چسبوندم به کونش که از پشت شلوار جين خيلی آدم و حشری می کرد و اونم گفت: چيه؟فکر کردی بهت کس ميدم؟گفتم:نه!من کونت و ميخام.ميخام که کيرمو بذارم تو دهنت و کيرم و در آوردم و گرفتم تو دستم.حسابی داغ و سفت شده بوداونم که با شنيدن اين حرفای من حشری شده بود لباساشو در آورد و کيرمو گرفت تو دستاشبعدش گذاشتمش لای سينه هاش و حال دنيا رو بردم.پستونای اين دختر ۱۶ ساله انقدر باحال بود که به پستونای مامانم ميگفت زکی!(اگر مامانم و کردين بهش اينو نگين که اونوقت نه به شما کس ميده و نه به من!) داشتم حالی ميکردم که نميشد تصور کرد.وسط اين حال بودم که يهو کيرم و گرفت و کرد تو دهنشهمين جور که ميخورد و ساک ميزد بهم نگاه ميکرد و انقدر اين کارش شهوت انگيز بود که یهو منفجر شدم و آبم راه افتاد تو دهنش و منم سريع کيرم و کشيدم بيرون و بقيه آبم و ريختم رو صورتشحالی کرده بودم که نميتونستم تصور کنم.فکر نمی کردم دهن اين دختر رو بتونم اينجوری بگاميه جورايی خوشش نيومده بود و اينو مهيار بعدا بهم گفت.منم دفعه های بعدی گذاشتم تو کونش که خودش يه ماجرايی داره که بعدا براتون ميگم.ولی اين آب ريختن رو صورت مهوش خيلی حال داد.الان شنيدم که شوهر کرده و از اونجايی که شوهره زياد براش کافی نيست کس هم ميده.بد هم نيست!بکارتشو که داد به شوهره و اون روزا هرچی ما اصرار می کرديم بهمون کس نمیداد.حالا بازم ميخام برم سراغش.شايد اين کس زيبا رو هم تونستيم بکنيم