Saturday, January 27, 2007

من و برادرزاده ام

این داستان توسط یکی از بازدید کننده های این بلاگ برای من ارسال شده است
من و برادرزاده ام
چند وقت بود كه حس مي كردم بچه برادرم به من نظر داره ووقتي مياد خونمون بد جوري به من خيره ميشه يا حس ميكردم وقتي پشتم بهشه نگاهش روي باسنم سنگيني ميكنه چند دفعه هم كه باهاش دست دادم دستمو نوازش ميكنه البته اينو بگم برادرم از من حدود بيست سال بزرگتره و بچش فقط ۸ سال بامن تفاوت سني داره .خلاصه اين كارهاش ادامه داشت تا اينكه يك روز به بهانه اي به خونمون دعوتش كردم و براي اينكه امتحانش كنم يك شلوار استرچ تنگ و قرمز پوشيدم بايك تيشرت كه پستونام قشنگ بيرون بيفته وقتي اومد حس كردم دست و پاش حسابي داره ميلرزه وقتي روي مبل نشست پشتمو بهش كردم و شروع به جاروزدن كردم زير چشمي نگاهش ميكردم كيرش حسابي بزرگ شده بود و از روي شلوار باد كرده بود و داشت با دست ميماليدش من خودمو بهش نزديك كردم و همينطور كه پشتم بهش بود رو پاش نشستم با اينكه هردومون شلوار پامون بود بزرگي كيرش رو روي لنبه هام حس كردم ،بلافاصله دستشو دور كمرم قفل كرد و گفت عمه جون چرا اينقدر دير! بلند شديم و وايساديم و روبروي هم قرار گرفتيم و شروع به لب گرفتن از هم كرديم اون زبونشو تو دهنم ميكرد و دستشو از پشت تو شلوارم كرد و انگشت بزرگشو تو سوراخ كونم كرد و گفت: عمه عجب كون نرم وبزرگي داري! گفتم مال تو عزيزم...كيرشو از روي شلوار رو كسم ميماليد و با دست ديگرش پستونم رو فشار ميداد گفتم كه عزيزم بهتره زودتر شروع كنيم به من گفت : عمه جون نمي خواهد لخت بشي فقط پستونهاتو با كس و كونتو بيرون بيارشلوارمو تا سر زانو پايين كشيدم و تيشرتمو تا بالاي پستونهام بالا زدم اون شروع به خوردن پستونهام كرد هنوز دستش تو كونم بود انگشتهاي دردناكي ميكرد خيلي وارد بود قشنگ كونمو در اختيار گرفته بود و انگشتهاشو تك تك تو كونم ميكرد بعد دوتا دوتا و سه تايي گفتم خوب وارد هستي ها!!! گفت : يك دوست دختر دارم كه بزرگي كونش نصف توست ولي از بس كونش گذاشتم سوراخ كونش دو برابر توست!!! اينو گفت و زيپ شلوارشو پايين كشيد كير بزرگش بيرون افتاد. گفت : عمه جون كير ميل داري؟ گفتم بدم نمياد مزشو بچشم
.زانو زدم و كيرشو تو دهنم بردم خيلي بزرگ بود. همين طور كه داشتم ساك ميزدم روي من خم شد و شروع به دستمالي من كرد
:برای دانلود داستان روی لینک زیر کلیک کنید

No comments: