Saturday, February 17, 2007

سکس با نفیسه و سارا

این داستان توسط یکی از بازدید کننده های این بلاگ برای من ارسال شده است
سکس با نفیسه و سارا
واقعا اونشب خيلي چيزا ياد گرفتم چهار سال پيش بود كه تازه امتحاناي پايان ترم پيش دانشگاهي رو داده بودم و براي كنكور حدود يك ماهي فرصت داشتم . مامان و بابا كه ديدن هوا گرم شده و يك مسافرت حسابي به طرف شمال جون ميده تصميم گرفتن برن شمال و تو دلشون گفتند گور باباي كنكور سهيل هر كاري مي خواد بكنه ما كه رفتيم مسافرت . منم كه بچه درس خون بودم( آخي الهي بميرم چقدر هم درس خون بوده حالا بخونيد بعد مي فهميد چرا ميگم.) تنهايي خونه موندم و قرار شد شب ها به امير دوستم بگم كه تنها نباشم.اونموقع مامانم يك دوست اهوازي داشت كه يك دختر سفيد با چشماي روشن و موهاي مشكي و خيلي خيلي نازو خوشگل داشت. اسمش نفيسه بود سوم دبيرستان . از بخت بد ما يا شايدم خوب اون روزها براي پيش دانشگاهي هم امتحان كنكور ميداديم و نفيسه بيچارم براي كنكور پيش دانشگاهي مشغول خوندن بود . من و نفيسه خيلي با هم صميمي شده بوديم و نفيسه براي رفع اشكال هفته اي يكي دو بار خونه ما مي اومد (در چه زمينه اي ميخواسته رفع اشكال كنه خدا مي دونه) بعضي وقتها با هم قرار مي گذاشتيم و بيرون يك صفايي با هم مي كرديم .روز موعود فرا رسيد و خانواده من پنجشنبه عصر برا مسافرت آماده شدن ، از شانس خوب من يكي از فاميلاي نزديك مامان نفيسه ام تو اهواز فوت كرد و اونها هم همون روز راهي اهواز شدند .مامان نفيسه براي اينكه خيالش از جهت دخترش راحت بشه دختر خالش كه 28 سال سن داشت و تازه دو سالي بود كه از شوهرش طلاق گرفته بود رو پيش نفيسه گداشت . اسمش سارا بود ، فوق ليسانس الهيات از دانشگاه امام صادق . يك خانم چادري مذهبي خشك كه من دلم براي اين نفيسه بيچاره سوخت تو اين مدت از دست اين سارا چيكار مي خواد بكنه . سارا هم خيلي هيكل خوشگلي داشت من كه تا اونموقع صورتش رو از بس محكم رو مي گرفت نديد بودم . پنجشنبه شب حدوداي ساعت7 بعداز ظهر بود كه نفيسه زنگ زد خونمون ، بعد از حال و احوال و قربون صدقه ازش پرسيدم سارا خانم كجاست گفت هنوز نرسيده ، بهش گفتم نفيسه من نمي دونم هر كاري مي خواي بكن ولي فردا ساعت 9 صبح ميخوام خونه ما باشي ، نفيسه گفت : سهيل تو كه سارا رو مي شناسي چه آدم گيريه اونو چيكارش كنم گفتم بگو ميرم خونه دوستم با هم درس بخونيم يه جوري خرش كن ديگه گفت ببينم چيكار مي كنم . خونه نفيسه اينا با تاكسي حدود ده دقيقه با خونه ما فاصله داشت صبح كه شد اميدوار بودم كه بتونه سارا خانومو راضي كنه .حدود ساعت 9:30 بود كه زنگ خونه به صدا در اومد خود نفيسه بود هنوز درو نبسته پريد تو بغلم( از بس هول شده بوده طفلكي!!!) محكم همو بوسيديم تو اين چند سال هر دو منتظر يك همچين روزي بوديم . همينطور كه تو بغلم بود بردمش تو اتاقم و خوابوندمش رو تختم و لباشو محكم مكيدم . همينطور كه تو بغلم بود بردمش تو اتاقم و خوابوندمش رو تختم و لباشو محكم مكيدم. لبلاي خيلي نرمو نازي داشت خيلي هم خوشمزه بود . همينطور كه مشغول بوديم دست راستمو گذاشتم رو سينش و آروم آروم ماليدم نفسش تند شده بود گرماي بدنشو حس مي كردم . تازه يادم افتاد روسريشو هنوز بر نداشتم ( خوب معلومه از بس تو هولي)گفتم چرا روسريتو بر نداشتي با صداي لرزون كه معلوم بود از حشري شدنه گفت مگه تو امان دادي . گره روسريشو باز كردم موهاي مشكي بلند خيلي دلنشين بود يك كم با موهاش بازي كردم بعد همينجور كه مشغول لب گرفتن بودم دگمه هاي مانتوشو باز كردم و پيراهن شو در آوردم يك سوتين شيري رنگ بسته بود كه از سينه هاي تحريك شدش داشت پاره مي شد سوتينشو باز كردم باورم نميشد بدنشم مثل صورتش نازو سفيد بود خيلي خوشگل تر از اوني كه تصورش رو مي كردم شروع به ليسيدن گردنش كردم گرماي لطيفي داشت ولذتو تو نگاش مي ديدم لبامو نزديك سينه هاش بردم چشاشو بسته بود و نفس نفس مي زد سينشو محكم مكيدم نفساش تبديل به ناله شد گفتم دردت مي ياد گفت نمي دوني چه لذتي داره انگار آدم تو ابرا راه ميره دستمو گذاشتم روي كسش پاهاشو جمع كرد نگاش كردم خجالت كشيده بود تا چشامو ديد يك خنده شيطنت آميز كرد و پاهاشو كاملا باز كرد از روي شلوار شروع به ماليدن كسش كردم نفسش ديگه بالا نمي اومد يك كم صبر كردم بعد شلوارشو كشيدم پايين يك شرت صورتيه نازك پا كرده بود شرتش خيس خيس شده بود بوي خوبي مي داد يك نگاش كردم چشاش بسته بود فهميدم مشكلي نيست دستمو كردم تو شرتش همه كسش خيس بود چوچولشو ماليدم ديگه نزديك بود فرياد بزنه شرتشو در آوردم ديدم نشست گفت ديگه نوبت منه يك لب گرفت و خوابوندم رو تخت همه لباسامو در آور و همينطور لخت روم خوابيد و سينه هامو مكيد خيلي بهم چسبيد شرتمو كشيد پايين گفت بخورم گفتم اگه دوست داري گفت نمي دونم دوست دارم يا نه ولي چون خودتو دوست دارم امتحان مي كنم يك دفعه همه كيرمو گذاشت تو دهنش گفت تا حالا چيز به اين خوشمزگي نچشيده بودم من ديگه تو حال خودم نبودم شروع به ميك زدن كرد كاملا همشو با آب دهنش خيس كرده بود و با دست زيرشو مي كشيد با كنجكاوي بهش نگاه ميكرد و لذت مي برد تقريبا داشت آبم خارج ميشد حدود نيم ساعتي بود كه مشغول بوديم ولي نمي خواستم به اين زودي تموم بشه همينجور كه مشغول بود خوابوندمش رو تخت پاهاشو تا ميشد باز كردم كسش حسابي باز شده بود صورتي خوشرنگ بود و چوچولش يك كم بالا اومده بود سوراخ تنگي داشت آدم لذت ميبرد فقط نگاش كنه زبونمو بردم جلو شروع به ليسيدنش كردم روناي پاش مي ارزيد زبونمو به همه جاش كشيدم و تا مي تونستم فشار مي دادم تو، دستشو آورد جلو گذاشت روش و يك كم همه كسشو مالوند گفت ديگه جون تو بدنم باقي نمونده براي بار دوم حسابي خيس شده بود اب از كسش مي چكيد ديگه طاقت خودمم تموم شده بود نشست و شروع به خوردن كيرم كرد هنوز چند دقيقه نشده بود كه ديگه منيم داشت خارج ميشد بهش گفتم كجا بريزم گفت روي سينه هام ديگه نفس هر دومون تند شده بود خوابيد يكدفعه همه منيمو ريختم رو سينه هاش كاملا بي حس شده بود با دست شروع به ماليدن مني ها رو سينش كرد بعدم ازم خواست كه همينجوري روش بخوابم حدود يك ربع همينطور روي هم خوابيديم ساعت حدوداي 12 ظهر بود يك دفعه گفت واي دير شد سارا الان گير ميده كمكش كردم تا لباسشو پوشيد نگاهامون خيلي صميمي تر شده بود يك لب ديكه ازش گرفتم و رفت . خيلي لذت بخش بود فكر نمي كردم اينقدر كيف داشته باشه . احساس ضعف ميكردم يك غذاي حسابي خوردمو بعدم يك دوش گرفتم وشروع به درس خوندن كردم خيلي تو روحيه ام تاثير گذاشته بود از يك مسافرت يك ماه هم لذت بخش تر بود ساعت حدوداي 9 شب بود كه نفيسه زنگ زد گفتم مگه سارا خانوم اونجا نيست با خنده گفت چرا . گفتم پس از كجا تماس گرفتي گفت خونه . گفتم راستشو بگو شيطون خنديدو گفت بچه پررو آروم تر گردنمو مي مكيدي سارا جون از سرخيه گردنم همه چيزو فهميد خيلي نگران شدم گفتم راست ميگي نفيسه گفت آره سهيل جات خالي دو تا تو سريه محكمم ازش خوردم حالا ميگه تو بيا اينجا كارت داره . مونده بودم چي بگم ديدم چاره اي نيست ، برم شايد راضي بشه كه ببخشه وصداشو در نياره . زود لباسامو پوشيدم دل تو دلم نبود سوار تاكسي شدم اتفاقا اين دفعه از بد شانسي من خيابونهاهم ترافيك نداشت و پنج دقيقه اي رسيدم خونه نفيسه .دستم موقع زدن زنگ مي لرزيد ، زنگ زدم خود نفيسه درو باز كرد لب پايين و گوشه گردنش سرخ شده بودند نگاش آروم بود رفتم تو سارا خانوم چادري اين دفعه يك تاپ با يك دامن كوتاه كه تا بالاي زانوهاش بود پوشيده بود با هام دست داد اول فكر كردم اين سارا نيست آخه تا حالا حسابي قيافشو نديده بودم ولي از صداش فهميدم كه خودشه موهاي خرمايي رنگ بلند با ابروهاي باريك و چشاي سبز خوشرنگ مثل يك عروسك بود از مامانم كه همينجوري با دوستش حرف مي زد شنيده بودم كه مي گفتند خيلي خوشگله ولي فكر نمي كردم به اين جذابي باشه هيكلش فقط به درد مانكن شدن مي خورد حيف اين شكل و هيكل كه زير چادر باشه ، پيش خودم هزار تا فحش به شوهر معتاد بي لياقتش دادم كه قدر اين كس به اين خوبي رو ندونسته . از شرايط و نگاهاي هر دوشون فهميدم كه چراغ سبزه و هيچ مشكلي نيست.بعد از سلام و احوال پرسي ، سارا خانوم دعوتم كرد كه بيام تو بشينم مبلمانشون بصورت ال مانند بود و روبرو هم تلويزيون بود من يك طرف نشستم و سارا خانوم و نفيسه روبه روي من نشستند چند دقيقه اي گذشت من زير چشمي به نفيسه نگاه مي كردم و با لبخند زيركانش منو به ياد خاطرات صبح مي انداخت . يك دفعه نگام به سارا خانوم افتاد جوري نشسته بود كه لاي پاش كاملا باز بود شرتم پاش نبود كس سه تيغه باريك و نازش خيلي تحريكم كرد كاملا دست نخورده نشون مي داد باور نكردني بود تو اين همه فيلم سوپري كه ديده بودم كس به اين قشنگي نديده بودم تو دلم گفتم يعني ميشه يك ساعت اين كس مال من بشه ؟ از جاش بلند شد اومد كنار من نشست گفت خب آقا سهيل اين چه وضعيه كه سر لب و گردن نفيسه آوردي اگه مامانش اينجا بود كه همه قضيه لو رفته بود همينطور كه اينا رو مي گفت دستشو گذاشت رو گوشم ولي به جاي كشيدن بيشتر نوازشم مي كرد يك كم خومو براش لوس كردم و گفتم به خدا تجربه اولم بود چه مي دونستم اينقدر نازك نارنجيه بعد هر سه با هم خنديديم سارا خانوم با خنده گفت اشكالي نداره امشب تلافيشو سرت در ميارم يك دفعه جا خوردم به نفيسه نگاه كردم و گفتم يعني من امشب اينجا مي خوابم . نفيسه چشاشو براي تاييد بست و باز كرد و بعد با سارا خانوم با هم گفتند بله . انگار همه چيزو از قبل هماهنگ كرده بودند از چهره نفيسه معلوم بود كه بدش نمياد سه تايي با هم باشيم و اصلا به غيرتش بر نخورده البته بعدا برام گفت كه خيلي دلش مي خواسته با سارا خودموني بشه و اين بهترين فرصت بوده ( آره جون عمه ات ) .... من از جام بلند شدم و گفتم سارا خانوم من يك تلفن بايد بزنم تا اوضاع رو مرتب كنم گفت سارا خانوم چيه هي به من ميگي ديگه از اين به بعد دوست دارم فقط سارا صدام بزني خسته شدم از بس به خاطره اين مدرك تحصيلي لعنتي برام كلاس گذاشتند و سر كار خانوم ، استاد و از اين چرت و پرتا صدام زدند تو هم همينطور نفيسه هر وقت تنها بوديم فقط سارا صدام بزن نه سارا جون !!!! بلند شدم يك زنگ به امير زدم و گفتم پسر خالم امشب اومده پيشم تو ديگه نمي خواد زحمت بكشي . بعدم يك زنگ به بابا زدم و حال و احوال كردم كه ديگه اونا اونشب زنگ نزنند. ساعت از 10 شب گذشته بود سارا شام مرغ كنتاكي درست كرده بود وقتي تو آشپزخونه مشغول آماده كردن شام بود من و نفيسه هم كمكش كرديم حسابي براندازش كردم هيچي تو خوشگلي كم و كسر نداشت فكر مي كردم خواب مي بينم تصورش هم برام غير ممكن بود كه همچين كس نابي امشب مال منه . سر سفره شام اونقدر از دست حرفها و جوكاي سارا خنديديم كه ديگه دلهامون درد گرفته بود ديگه حسابي با هم يكي شده بوديم انگار سالهاست كه دوست صميمي هستيم حدوداي ساعت 12 بود كه تصميم گرفتيم بخوابيم به پيشنهاد نفيسه رفتيم روي تخته دو نفره مامان وباباي نفيسه خوابيديم . سارا وسط من و نفيسه دراز كشيد و ما هم تو آغوشش از دو طرف دراز كشيديم آروم لباشو گذاشت رو لبام و با زبونش سرتاسر لبامو خيس كرد بوي خوبي مي داد رفتم لبشو بخورم با خنده گفت چته لباي منم مي خواي مثل نفيسه كني؟ از حالتش فهميدم كه مي خواد لب گرفتنو يادم بده نفيسه باكنجكاوي به ما نگاه مي كرد لباشو آروم به لبام مماس كرد و بوسه هاي ريز مي كرد گفت هر كاري من مي كنم تو هم انجام بده حدود ده دقيقه لبامو بوسيد نفيسه اومده بود پيش من و سينه ها و كير منو از روي شلوار مي مالوند سارا بوسه هاش محكم تر شده بود لبامو خيلي نرم و دوست داشتني مي خورد زبونشو كرد تو دهانم به زبون و دندونام مي كشيد خيلي خوشم مي اومد، منم تا يك فرصت بهم مي داد براش همين كارو مي كردم نفيسه شلوارمو ديگه كاملا در آورده بود و حسابي با كيرم بازي مي كرد ديگه حسابي سرم شلوغ شده بود . سارا زبونمو محكم با نفساش تو دهانش مي كشيد نفس هر دومون تند شده بود فكر نمي كردم لب گرفتن تا اين حد موثر باشه شروع به ماليدن سينه هاي سارا كردم سوتين نبسته بود تاپشو در آوردم سينه هاي كوچيك و قشنگي داشت سرش حسابي برآمده شده بود سر سينه هاشو تو دهانم كردم و شروع به مكيدن كردم ديگه حال خودشو نمي فهميد نفيسه هم دراز كشيده بود ديگه طاقت نداشت با يك دست شروع به ماليدن سينه هاي نفيسه كردم سارا كه ديد نفيسه حسابي حشري شده شروع به لب گرفتن از اون كرد تا آرومش كنه منم از فرصت استفاده كردم و دامن كوتاه سارا رو از پاش در آوردم ، شك كرده بودم كه قبلا شوهر داشته آخه خيلي كس خوشگلي داشت تنگ و كشيده با لبه هاي كوچيك و يك كم پر رنگ تر از مال نفيسه. حسابي زبون زدم چو چولشو پيدا نمي كردم خودش با دست كمكم كرد تا زبونمو روش گذاشتم صداي آه و نالش در اومد حالا ديگه نفيسه مشغول خوردن سينه هاي سارا بود منم تا تونستم كس سارا رو مكيدم يك دفعه سارا گفت بكن توش ديگه ، پاهاشو كاملا باز كرده بود من كيرمو نزديك كسش كردم و آروم آروم بردم تو به راحتي جلو مي رفت هر سه مون نفس نفس مي زديم نفيسه حال خودشو نمي فهميد داشت دستشو مي كرد تو كسش ، سارا گفت نفيسه جون بيا جلو بعد شروع به ليس زدن كس نفيسه كرد تا ارضا بشه منم با كمك حركتاي دست سارا خودمو عقب و جلو مي كردم خيلي تنگ بود انگار دور كيرمو با يك چيز نرم محكم گرفته باشن هنوز پنج دقيقه نشده بود كه داشت مني من خارج مي شد تا اينو به سارا گفتم گفت چه زود ، من حالا حالا ها كار دارم ، كيفش دم دستش بود از توش يك كاندم و اسپري در آورد گفتم سارا تو از كجا اينا رو آوردي ؟؟ اونم يه لبخند شيطنت آميز كرد.من دراز كشيدم و سارا مشغول اسپري زدن و كاندم كشيدن شد تا سارا داشت اين كار رو مي كرد نفيسه سرشو گذاشت رو سينه من و من با يك دست كسشو مي مالوندم و با دست ديگه موهاشو نوازش ميكردم هر دو با كنجكاوي به كاراي سارا نگاه ميكرديم به نفيسه گفتم كي لباساي تو رو در آورد به شوخي گفت همين ديگه اينقدر به فكر خودتون بوديد كه من خودم لباسام در آوردم يك بوس محكمش كردم سارا هم اومد جلو هر دو شروع به حال دادن به نفيسه شديم من كسشو خوردم سارا هم لب و گردن و سينه ها شو ، واقعا حرفه اي لب مي گرفت بهش گفتم اينا رو هم تو دانشگاه يادتون دادند سارا گفت نخير اگر اينا رو حسابي ياد نگيري ديگه زنت باهات ارضا نميشه ميره سر وقت يكي ديگه ، با اين حرفش حسابي جلو دهانمو بست واقعا اونشب خيلي چيزا ياد گرفتم . نفيسه كاملا خيس شده بود و مثل يك گنجشك خسته بي حال افتاده بود ، سارا لاي پاشو باز كرد چند بار زبون زدم و دو تا انگشتامو توش كردم و بعد كير كاندم گداشتمو توش كردم حدود يك ربع به كمك هم جلو عقب رفتيم روي كاندم از ارضا شدن هاي سارا كاملا خيس بود تو اين يك ربع نفيسه هم چو چوله سارا رو مي مالوند بعد از پشت چهار دست و پا روي تخت نشست و از من خواست از پشت بكنمش .نفيسه تعجب كرده بود كه چرا مني من نمياد ، سارا براش گفت كه اين اسپري باعث ميشه كه ديرتر آبش خارج بشه ديگه حسابي آماده شده بودم به سارا گفتم داره مياد خودشو كشيد عقب و كاندمو از كير من در آورد و خودش با دست كيرمو مالوند و مني مو ريخت تو دهنش نفيسه هم از زبونشو ماليد به سر كيرم گفت يك كم شوره ! سارا گفت من كه خيلي دوست دارم . سه تامون حسابي ارضا شده بوديم .اين دفعه من وسط خوابيدم و يك كم به نفيسه كه خيلي دوستش داشتم رسيدم و نوازشش كردم تا خوابش برد. ساعت 3 شب بود نگاهي به سارا انداختم بيدار بود شروع به حرف زدن كرديم خيلي خواهر وار حرف مي زد ديگه فكر مي كردم نماز خوندنا و چادر سر كردنش همينجوري و به خاطره حرف مردمه ولي از حرفاش فهميدم كه اعتقاد و مسايل جنسي بايد در كنار هم باشن و جداي از اين حرفا آدم وقتي حشرش بزنه بالا ديگه هيچي سرش نميشه و فقط بايد بكنه ، حرفاي سارا خيلي سنجيده و عاقلانه بود . نفهميدم كي خوابم برد صبح يك سنگيني روي بدنم حس كردم سارا بود كه خودشو روم انداخته بود و با بوسه هاش داشت بيدارم مي كرد تا صبحانه بخوريم منم نفيسه رو بيدار كردم به ساعت نگاه كردم 11 ظهر بود ، شب خوبي رو گذرونده بوديم وقع رفتن من كه شد سارا منو بوسيد و به خاطره ديشب و اينكه روش به نفيسه باز شده بود و ديگه يكي رو داشت با هاش درد دل كنه تشكر كرد بعدم من نفيسه رو تو بغلش كردم و بوسيدمش و بهش فهموندم كه هيچ كس جاي اونو نميتونه بگيره . بعد از اون روز من واقعا سه –چهار ماه شارج بودم و حسابي برا كنكور درس خوندم و هم من و هم نفيسه در كنكور موفق شديم بيشتر از اوني كه دلمون مي خواست . سارا هم هنوز دو ماه از اون جريان نگذشته بود كه يك شوهر 30 ساله ولي خوشگل ودست اول كه فوق ليسانس معماري داشت گيرش اومد و زندگي خوبي رو با هم شروع كردند .من كه هنوز بعد از اين مدت به شوهر سارا حسوديم ميشه كه يك همچين خانوم نازي نصيبش شده

No comments: