Monday, February 19, 2007

سحر

این داستان توسط یکی از بازدید کننده های این بلاگ برای من ارسال شده است
سحر
اسم من سحر الان 20 سالمه من دادنو از 6 سالگی شروع کردم حتما همتون تعجب میکنید ولی صبر کنید تا بهتون بگم: 6سالم بود یه روز که غیر از منو داداشم که 2 سال از من بزرگتر کسی خونمون نبود من تو اتاقم داشتم با عروسکم بازی میکرم. داداشم هم تو اتاقش بود . همونجور که با عروسکم داشتم بازی میکردم دست عروسکم کنده شد رفتم که بدم داداشم اونو برام درست کنه که دیدم از تو اتاقش یه صداهایی میاد یواش در اتاقشو باز کردم دیدم که داره تلویزین نگاه میکنه تلویزیون داشت یه فیلم نشون میداد که یه خانوم و یه آقا تو یه اتاق بودن ولی یهو لباساشو نو در آوردن من جا خورم داداشم اصلا متوجه من نشده بود و کاملا حواسش به فیلم بود که من بهش کفتم داداش اینا چیکار میکنن اون برگشت و منو نگاه کرد میخواست ویدیو رو خاموش کنه که نظرش عوض شد. گفت: هیچی همه آدما از این کارا با هم میکنن بیا تو. نمیدونم فیلمو از کجا آورده بود ولی فکر کنم از یکی از پسرهای همسایمون که باهاش دوست بود و از داداشم بزرگتر بود گرفته بود. فیلم به اونجایی رسید که تازه زنه داشت کیره مرد رو میخورد و بعد پا شدن و مرد کیرشو کرد تو کس زنه ( البته اون زمان من اسم اینا رو بلد نبودم ) داداشم بهم گفت : سحر نری به مامان و بابا بگی اگه نه هر دو مون کتک میخوریم ،باشه؟ منم گفتم باشه بعد دیدم داداشم داره کیرش رو میماله منم یه دست به کسم زدم یه جوری بودم! بدتر شدم یهو داداشم بهم گفت : سحر بیا چیزامون رو به هم نشون بدیم بیا شلوارامون رو در بیاریم مثل تو فیلم من گفتم : نه زشته مامان گفته نباید شلوارمو جلو کسی بکشم پایین تازه خانم مربی هم گفته این کاره زشتیه و شماها نباید بول بولاتون رو به کسی نشون بدین داداشم گفت: نه اونا همه الکی میگن نگاه اگه اینجوری بود این خانم آقاهه چرا لباساشونو جلو هم در آوردن. صحنه فیلم تموم تموم شده بود و یه صحنه دیگه بود که خانمه با آقاهه داشتن همو میمالیدن . داداشم گفت : تازه مامان و بابا از کجا میخوان بفهمن اونا که الان نیستن اگه تو بهشون نگی که نمیفهمن من گفتم : اخه مامان گفته هرکی شلوارتو خواست بکشه پایین بیا به من بگو. داداشم گفت: خوب حالا اگه نگی که نمیفهمه بیا اصلا من اول شلوامو میکشم پایین اصلا هم زشت نیست. اون شلوارشو در آرورد و گفت :حالا نوبته تویه منم وقتی دیدم اون در آورده منم شلوارم در آوردم بعد اون شورتشو در آورد من خیلی دوست داشتم ببینم چول پسرا چه شکلیه . یه چیزی از جلوش اویزون بود گفتم: اون چیه گفت: چلم دیگه گفتم چرا این شکلیه گفت : مال پسرا این شکلیه مگه تو فیلم ندیدی نگاه آقاهه رو ، تلویزیون رو نگاه کردم ولی مال مرد خیلی بزرگتر از مال داداشم بود داداشم گفت: تو هم شورتتو در بیار من اولش خجالت کشیدم ولی بعدش شرتمو در آوردم داداشم اومد یه دست زد به کسم. یادش بخیر چه کس کوچولی نازی داشتم کی فکر میکرد این کوچولویه ناز و معصوم یه روزی یکی از دخترهای فاحشه بشه که همه قیمتشو بدونن. کی فکر میکرد که کس کوچولو و سفید یه روزی دست هر نامردی بهش بخوره. داداشم منو بغل کرد و گذاشت رو تخت و شروع کرد به مالودن کسم مثل فیلم منم کیر اونو براش میمالوندم بعد اومد و روم خوابید مثل فیلم و چولامونو بهم میزدیم بعدشم از رو هم پاشیدیمو و لباسامونو پوشیدیم بعد داداشم بهم گفت : به مامان بابا چیزی نگی اگه پرسیدن چیکار کردین بگو خاله بازی باشه منم گفتم : باشه .... این قضیه همچنان ادامه داشت و ما هر چند وقت یکبار که کسی خونه نبود به هم ور میرفتیم تا اینکه من کیر اونو میمالید و و اون هم کس منو. بد نبود وقتی کمی بزرگتر شدم بیشتر حال میکردم وقتی کسمو میمالید یه حالی میشدم که خوشم میومد 9 سالم شده بود و تو این مدت یه چند بار با پسر عمو و پسر عمه ام هم یه شیطونی هایی کرده بودیم بدون اینکه داداشم بفهمه!یه روز داداشم بهم گفت بیا این فیلم جدید با هم نگاه کنیم چون میدونست من جلوی فیلما طاقت نمیارم و اونم همینو میخواست. فیلمو که داشتیم نگاه میکردیم کم کم لباسهای همو در آوردیم مثل همیشه یکم با هم ور رفتیم و مال همو مالیدیم من خیلی داشتم کیف میکردم چون دیگه وارد شده بود میدونست اگه دستشو لای قاچ کسم بذاره و بماله من خیلی خوشم میاد و رفتیم رو تخت و رو خوابیدیم چیزامونو به هم میزدیم گاهی هم از پشت یکهو دیدم داداشم از روم پاشد من به شکم حوابیده بودم بر گشتم نگاه کردم دیدم داداشم داره کیرشو تف میزنه گفتم :چه کار میکونی گفت :هیچی گفتم: تف نزن خیس میشه خوشم نمیاد گفت : نه اتفاقا بیشتر حال میده نگاه تو فیلمه همین کارو میکنه ، منم نگاه کرده یارو کیرش رو تف زده بود و یه تفم انداخت رو زنه ، من گفتم: نه تف نزن .. نمیزارم من دوست ندارم خیس بشه اون گفت: نه حال میده صبر کن خودم تمیز میکنم ، بخواب اون یه تفم انداخت لای پای منو خوابید روم ، کیرش لیز میخورد لای پام و شروع کرد به بالا و پایین رفتن اولش زیاد خوشم نیومد ولی وقتی کیرش میخورد لای قاچ کسم و از روش رد میشد خیلی حال میکردم ولی در کل اون بیشتر حال میکرد تا بجایی رسید که گفت: سحر یه جوری شدم دیگه نمی تونم تکون بخورم کرم یه جوری شده و پاشد از رو من و رفت دستمال کاغذی آورد و لای پاهامو تمیز کردو یه دستمال دیگه من ازش گرفتمو خودمو تمیز کردم که یهو دیدم صدای مامان ، بابا میاد دادشتن منو و داداشمو صدا میزدن داداشم شلوارشو پاش کرده بود و من شرتمو پام کرده بودم که بابا اومد تو منو وقتی اونجوری دید گفت: چیکار میکردین گفتم : هیچی شلوارم کثیف شده بود داشتم عوضش میکردمبابام چپ چپ به داداشم نگاه کرد و گفت : خیله خوب داداشم از اتاق رفت بیرون و من شلوار دیگمو پوشیدمو رفتم بیرون و سعی کردم طبیعی باشم

No comments: